شبکه افق - 26 مرداد 1402

گسل "علم" و "واقعیت"؟ (یاد " استدلال "، بخیر)

نشست ("واقعیت"، "نتیجه" و "فایده‌گرایی") _ اساتید دانشگاه مازندران _ ۱۳۹۱

بسم‌الله الرحمن الرحیم

تفسیر پوزیتویستی از علم اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20 شد تفسیر آکادمیک از علم. غیر از تجربه مادی هیچ چیز علم‌آور نیست. علم فقط علم تجربی است. بنابراین فلسفه، یعنی هر نوع بحث برهانی و استدلالی غیر تجربی و غیر حسی این‌ها علم‌آور و معرفت‌بخش نیست. شهود و مکاشفه هم علم نیست حتی علم خطاپذیر هم نیست. چه برسد به وحی که تخیل شخصی است. کشف حقیقت راه وحیانی ندارد، حقیقت فقط مادی است،‌ واقعیت مساوی است با ماده، ماتریال، علم هم مساوی است با علوم حسی – تجربی و آزمایشگاهی علم دیگری وجود ندارد. هر بحث دیگری که در آزمایشگاه قابل رؤیت نباشد غیر علمی است. می‌خواهد بحث فلسفی برهانی کند غیر علمی است، اخلاق زیر میکروسکوپ می‌آید؟ آن هم غیر علمی است. این‌ها خرافه است. اخلاق علمی نیست، وحی منشأ مذهب علمی نیست چون محسوس نیست ما فرشته را نمی‌بینیم ما الآن بهشت و جهنم را نمی‌بینیم. عرفان، کشف و شهود، برهان عقلی – فلسفی که ربطی به تجربه ندارد دروغ است. بدیهیات را انکار کردند مگر بدیهیات محسوس هستند؟ اگر گفتید فقط محسوسات را قبول ندارم پس تناقض را ممکن می‌دانید علیت را هم نباید قبول کنید چون محال بودن تناقض محسوس نیست علیت هم محسوس نیست. یک فیزیکدان، شیمی‌دان، جامعه‌شناس، 1) تناقض را ممکن بداند، 2) علیت را هم قبول نکند، اصلاً علم ممکن است؟ اصلاً علم معنی دارد؟ در شیمی و در فیزیک، مثلاً ‌در فیزیک دارید فرمول حرکت را بحث می‌کنید می‌گویید این علت آن است، در شیمی می‌گویید که ترکیب هیدروژن و اکسیژن به این شکل نتیجه‌اش آب می‌دهد، این علیت است. در جامعه‌شناسی و اقتصاد هم سعی می‌کنید همین را بگویید گرچه در علوم انسانی غیر علمی خیلی مخلوط می‌شود در علوم پزشکی و تجربی خیلی نمی‌شود این حرف‌ها را زد. یقه مهندس را می‌شود گرفت و زود خطایش را فهمید چون مهندس آن کسی که دارد روی طبیعت کار می‌کند یا پزشک روی بدن کار می‌کند دو – سه بار خطا کند مریضش می‌میرد و پل هم خراب می‌شود یقه‌اش را می‌گیرند و با اردنگی بیرون می‌اندازند اما در علوم انسانی هیچ کس یقه هیچ کس را نمی‌تواند بگیرد هرچه گفتی، گفتی! انسان موش آزمایشگاهی شماست کسی هم به کسی نیست! یعنی از چپ چپ تا راست راست، از الحادی تا شکاک، از کسی که تناقض‌گو هست تا کسی که تناقض‌گو نیست همه در حوزه علوم انسانی و اجتماعی حرف زدند و همه‌اش هم ماشاءالله در دانشگاه‌های ما دارد تدریس می‌شود و هیچ کس هم نقد نمی‌کند چون بلد هم نیستند نقد کنند. طوطی‌وار! یک استاد یک متن را در کلاس درس می‌دهد اول ترم یک چیز می‌گوید آخر ترم دارد نظر یک کس دیگری را می‌گوید که با آن تناقض دارد نه خودش می‌فهمد این‌ها تناقض است نه دانشجوست، بعد دکترا را هم می‌دهند طرف بالا می‌آید! دکترای حفظ تعبّدی متون است. این‌ها دکترای متن‌خوانی است! در علوم انسانی و اجتماعی نه کسی تب می‌کند،‌ نه کسی زیر تیغ جراحی می‌میرد، نه پلی خراب می‌شود، یک تز اقتصادی می‌دهی شد شد، اگر نشد 600تا تبصره داری که می‌گویی به این دلیل نشد! من که گفته بودم! یعنی هیچ جا تو نمی‌توانی هیچ دانشمند علوم انسانی و اجتماعی را جایی گیر بیندازی که بگویی تو این را گفتی شرایط هم این طوری بود این‌طوری شد پاسخگو باش. برای این که بخش مهمی از گزاره‌ها در علوم انسانی و اجتماعی نه تجربی است نه برهانی عقلی است، بخش مهمی این‌طوری است.

یکی از حضار: من از بحث شما استفاده کردم ولی در رابطه با موضوعی که در علوم انسانی فرمودید نمی‌شود یقه کسی را گرفت من قبول ندارم بخاطر این که در علوم انسانی مثل علوم رفتاری، مکاتب رفتاری داریم وقتی یک رفتار صورت می‌گیرد منشأ آن خیلی چیزها می‌تواند باشد ولی همین رفتار اگر متن درستی این را هدایت کند به سر مقصد درست هدایت می‌کند.

استاد: خب حالا من از شما یک سؤالی می‌پرسم آیا در حوزه تعلیم و تربیت یا روانشناسی شما فقط مکتب رفتارگرایی را دارید؟ تمام مکاتب را قبول دارید؟ محال است. به دلیل این که این مکاتب علیه هم بوجود آمدند. شما چطور به همه این‌ها اعتقاد دارید؟

همان: اگر رفتار را برای یک کودک، اگر انضباط را برای او شکل بدهیم یک جاهایی می‌بینیم برایش مفید واقع می‌شود.

استاد: ببینید مفید واقع می‌شود که بحثی نیست. صحبت ما این است که تمام مکاتب تعلیم و تربیت و روانشناسی – شما بهتر می‌دانید- همه این‌ها مبتنی بر نوع خاصی از انسان‌شناسی و آن مبتنی بر نوع خاصی از معرفت‌شناسی است. اگر کسی بگوید که من یک تیکه از رفتارگراها می‌گیرم، یک تیکه از فلان می‌گیرم، معنی‌اش این است که مبانی معرفت‌شناختی این‌ها را نمی‌داند یعنی نمی‌داند که نسبت رفتارگرایی با پوزیتویزم را نمی‌داند این را اطلاع ندارد! ببینید تعلیم و تربیت اگزیستانسیالیستی یک سنخ آموزه‌هایی دارد یک تعریفی از انضباط دارد یعنی همین انضباطی که شما می‌فرمایید بچه را وادار بکنید..

همان: این یک بخش آن است. بخش دیگر ما انضباط را آن‌چنان مهم نمی‌دانیم.

استاد: شما نمی‌دانید به دلیل این که شما در یک کلاس خاصی خواندید و آن‌ها را قبول کردید و مدرک گرفتید و حق هم دارید. اما نظر شما یا نظر آن کسی که شما خواندید تنها نظر در این مکتب نیست من دارم همین را می‌گویم. این تنوعی که در حوزه تعلیم و تربیت است این تنوع در مهندسی نیست. شما در مهندسی مکاتب مختلف دارید؟ ندارید. شما در پزشکی الآن 18تا مکتب در باب جراحی قلب است؟ که بگوییم من قائل به این مکتب هستم. آن‌جا یک کمی مکتب‌بازی دربیاورید طرف پی کارش رفته! در حوزه علوم انسانی و اجتماعی مکاتب معنا پیدا می‌کنند همین را دارم عرض می‌کنم. چرا مکاتب معنا پیدا می‌کنند؟ چون در کنار گزاره‌های تجربی که اسلامی و غیر اسلامی ندارد، گزاره‌های تجربی در حد اعتبار تجربه اسلامی است. اگر کسی برهان آورد برای یک گزاره‌ای در علوم انسانی یا در علوم طبیعی آن گزاره اسلامی است ولو یک کافر آن گزاره را به زبان آورده باشد برای ما مهم نیست چه گفته؟ برای ما مهم است که چه گفته؟! اما بسیاری از گزاره‌ها را در حوزه‌های علوم انسانی و علوم اجتماعی دارد بطور خاص اتفاقاً همین تعلیم و تربیت و روانشناسی که شما فرمودید اتفاقاً بیش از همه علوم انسانی شما انواع و اقسام مکاتب دارید. مکاتب یعنی چی؟ یعنی این‌ها در فروض پیشفرض‌های بنیادی‌شان یک چیزهایی را فرض گرفتند اثبات نکردند! و بعد گفتند چون نمی‌شود اثبات کرد یا نمی‌شود رد کرد یا ما به هر دلیل قبول کردیم ما بقیه گزاره‌های توصیفی و توصیه‌ای‌مان را در حوزه روانشناسی و تعلیم و تربیت روی این پیشفرض‌ها بنا می‌کنیم و جلو می‌رویم و لذا تا همین الآن دعوا بین رفتارگرا و اگزیستانسیالیست و کارکردگرا ادامه دارد این دعوا تمام نمی‌شود. شما وارد جامعه‌شناسی می‌شوید علم جامعه‌شناسی مطرح نیست بلکه مکاتب جامعه‌شناسی است. روانشناسی می‌روید مکاتب روانشناسی است. تعلیم و تربیت می‌روید مکاتب تعلیم و تربیت است. سیاست، مکاتب سیاسی است. حقوق،‌ مکاتب حقوقی است اما شما در مهندسی مکانیک مکاتب مکانیک دارید؟ برای این که در آن‌جا گزاره‌ها غالباً ریاضی، عقلی و تجربی است جایی برای بافتن خیلی نیست. یک کمی از خودت ببافی ساختمان ریخته! با محسوسات سروکار دارید اما در حوزه علوم انسانی با انسان سروکار دارید انسان فقط جسم نیست انسان هزاران هزار رفتارهای پیچیده دارد در درون و بیرون خود که در مورد اصل تفسیر این‌ها اختلاف است و این اختلاف حل نشده است. منتهی هر کسی در یک دانشکده‌ای بسته به این که در کدام کشور است و استاد آن کیست یکی از این‌ها خواسته یا ناخواسته، دانسته یا ندانسته این‌ها را می‌پذیرد و فکر می‌کند روانشناسی این است. مثلاً اولین متون روانشناسی که در ایران ترجمه شده است "تقی ارانی" است. توده‌ای مارکسیست است. روانشناسی خاصی را رفت ترجمه کرد و آورد تا مدت‌ها در ایران دانشگاه‌های ما نمی‌دانستند، تا نرفته بودند و ندیده بودند فکر می‌کردند روانشناسی همین‌هاست بعد دیدند اتفاقاً مکتب ضعیفی هم هست ضمن این که هیچ مکتبی در علوم انسانی نیست که تمام حرف‌هایش مزخرف باشد. بعضی از اطلاعات و پیشفرض‌هاست که هیچ وقت اثبات نشده است امیدوارم یک وقتی اسم‌ها و این پسوند و پیشوندها که بازی و اعتبارات کنار برود بفهمیم ارزش واقعی کدام است؟ علم مفید کجاست؟ علمی که مشکلات این جامعه را حل می‌کند ما آن را قبول داریم، این‌ها که پرستیژ و منزلت و ادا و اصول و حقوق و اضافه حقوق است قبول نداریم. الآن اکثر بچه‌ها درس می‌خوانند که موقع خواستگاری بگویند ایشان آقای دکتر است و ایشان هم خانم مهندس است تا بعد از خواستگاری دیگر یک وقتی باید علم ارزش حقیقی خودش را پیدا کند، آن وقتی است که حوزه و دانشگاه مشکلات جامعه را حل کنند. حوزه خودشان بحث می‌کنند که فقط خودشان می‌فهمند! بعد بیرون مشکلات تربیتی، مشکلات اخلاقی، مشکلات فرهنگی، مشکلات سبک زندگی به ما مربوط نیست ما داریم درس و بحث خودمان را می‌کنیم. خب می‌گویند در دعاهایتان از خداوند علم نافع بخواهید. «رب زدنی علم نافعاً» خدایا علم مفید برای دنیا و آخرت مردم به ما بده. دانشگاه دارد کار خودش را می‌کند، جامعه هم کار خودش را، حوزه هم دارد کار خودش را می‌کند، جامعه کار خودش را. کسی به کسی کاری ندارد آن قله آرزوها این است که چه زمانی هیئت علمی بشوم؟ چه زمانی به من خانم دکتر و آقا دکتر بگویند دیگر کار من تمام است. این اول کار است نه آخر کار. شما قرار است مشکلات این جامعه را حل کنید. این مدل پیشرفت اسلامی – ایرانی، یا تمدن‌سازی، اصلاح سبک زندگی، استقلال کشور، چرا تحریم روی جامعه ما فشار بیاورد؟ برای این که دانشگاه کار خودش را درست انجام نداده! اگر درست کار بکند تولید علم و تولید صنعت، مدیران ما، تحریم چیست؟ اگر حوزه کارش را درست انجام بدهد تهاجم فرهنگی یعنی چی؟ از چه می‌ترسیم؟ این‌ها ضعف‌های ماست. حالا این همه جمله معترضه! در علوم انسانی و اجتماعی چون مبانی حل نشد چون معرفت‌شناسی مشکل داشت یک وقت به سمت پوزیتویزم افراطی رفت و یک وقت به سمت شکاکیت رفت دیگر اتفاقاً همین چیزی که ایشان می‌گوید دارد اتفاق می‌افتد یعنی دارند می‌گویند ولش کن این پاردایم، آن پاردایم! این مکتب، آن مکتب! بیرون مشکلاتی داریم می‌خواهیم همین را حل کنیم ولو یک تیکه از این طرف برداریم یک تیکه از آن طرف. تناقض را می‌گوید تناقض باشد! و این حل پراگماتیسمی مشکل، جای علم را هم دارد می‌گیرد. ببینید اگر کسی با نگاه پوزیتیویستی نتیجه گرفت که وحی علم نیست، فلسفه و اخلاق علمی نیست فقط دایره تفکر حسی علم است این حداقل عرض کردیم علیت را نباید بپذیرد چنانچه هیوم گفت اصلاً علیت چیست؟ که پدر تجربه‌گراها و در واقع پدر شکاکیت هم هست. از آن طرف باید تناقض را ممکن بدانید. شما مهندس هستید، فیزیکدان هستید، شیمی‌دان هستید اگر تناقض را ممکن بدانید حتی یک فرمول علمی ندارید. چون تناقض یعنی چی؟ یعنی بگویید آب در صددرجه می‌جوشد آب در صد درجه نمی‌جوشد هر دویش درست است. این چطور فرمولی شد؟ که آب در صد درجه می‌جوشد و در صد درجه نمی‌جوشد! این فرمول است؟ این علم است؟ الف علت ب می‌شود، الف علت ب نمی‌شود هر دویش می‌شود چون تناقض محال نیست. خب حالا اگر شما بگویید الف در فیزیک و شیمی و مهندس و پزشکی و هر چیزی علت ب است و هم می‌شود و هم نمی‌شود، این کجایش علم است؟ همین علوم تجربی هم نمی‌شود. این از این.

نکته دوم؛ وقتی شما حسی اندیشید علیت را نمی‌توانید بپذیرید چون علیت محسوس نیست، وقتی علیت را نپذیرید علم تجربی هم ندارید چون در تمام علوم تجربی و علوم انسانی و اجتماعی مدام دارید می‌گویید الف علت ب است. اگر این را نگویید که نمی‌توانید پیشگویی و پیش‌بینی علمی بکنید. تو نمی‌گویی این آب با این آتش در این صد درجه، در این زمان جوشید، چون فقط من همین را تجربه کردم این واقعیت دارد این علمی است اگر این را بگویید شما می‌توانید فرمول علمی داشته باشید و بگویید بطور کلی آب در صد درجه می‌جوشد و ما یک قانون علمی داریم و از این به بعد پیش‌بینی می‌کنیم هر آبی به صد درجه برسد می‌جوشد این علم می‌شود که قدرت پیش‌بینی به تو بدهد اما اگر تو فقط حسی و تجربی باشد تو نمی‌توانی تعمیم بدهی چون تو نمی‌توانی بگویی حرارت تا صد درجه علت جوشیدن آب است چون تو علیت را قبول نداری تو فقط می‌توانی بگویی من این آب را خودم دیدم در صد درجه جوشید چیز دیگری نمی‌توانم بگویم!

خب پس اگر شما به این معنا افراطی پوزیتویستی بشوید ریشه علم تجربی را هم زدید که زدند و به شکاکیت رسیده است. "دان ‌کیوپیت" یک کسی است که هم در حوزه فلسفه علم کار کرده و هم فلسفه دین، یک کشیش انگلیسی بی‌دین است. یک کشیش ملحد است یعنی هم می‌گوید مسیح دروغ است ولی بشر به دین نیاز دارد. همان تناقض‌هایی که اول بحثم عرض کردم. ما به مذهب احتیاج داریم. می‌گوید واقعیت این است که یک ارزش‌های سنتی در غرب بودند که علمی نبودند که او به همه جهان و همه ادیان تطبیق می‌دهد. یعنی مسیحیت نه کاری به علم و تجربه و عقل هیچ وقت نداشته است، حالا او نمی‌گوید که اینها از جهان اسلام ترجمه شدند و چطور در جهان اسلام علوم تجربی و طبیعی، علوم عقلی، علوم فلسفی چطور این‌ها زیر سایه یک دین، یعنی زیر سایه اسلام متولد شد و رشد کرد، و به دانشمندان علوم تجربی در جهان اسلام صله می‌دادند و آن‌ها را به دادگاه تفتیش عقاید نمی‌بردند. جایزه می‌دادند. دانشمندان علوم تجربی نزدیک‌ترین آدم‌ها به حکومت‌های مسلمان می‌شدند اما در اروپا هرکس همین‌ها را ترجمه می‌کرد و می‌گفت دادگاه تفتیش عقاید، چون خلاف الهیات مسیحی این حرف‌ها بود. می‌دانید کروی بودن زمین و جاذبه را که به نیوتن و گالیله که در قرن 17 و 18 نسبت می‌دهند همه این‌ها دروغ است. همه این‌ها هزار سال پیش در آثار دانشمندان اسلامی هست بروید آثار فخر رازی، ابن‌سینا، ابوالبرکات بغدادی، ابن‌هیثم، بروید ببینید هزار سال پیش در جهان اسلام این مسئله مطرح است. ابوریحان می‌گوید من با ابوالوفاء جرجانی مناظره دارم برای این که زمین کروی است و زمین دارد دور خورشید می‌چرخد. هزار سال پیش. خب در غرب تا 300- 400 سال پیش این‌ها را نمی‌دانستند و این حرف‌ها از جهان اسلام ترجمه شده می‌گفتند کفر است! کلیسا می‌گفت این‌ها خلاف واقع است! بعد کشتی‌های اقیانوس‌نورد مسلمان‌ها را دیدند چون این‌ها قاره آمریکا را چند صد سال قبل، قبل از کریستف کلمب رفتند و تجارت می‌کردند و می‌آمدند این‌ها رفتند دیدند یک عالمه نژادهای دیگر، ملت‌های دیگر، موجودات دیگر، زمین کره است آن طرف هم یک کسانی هستند، تک تک حرف‌های این‌ها خلاف حرف‌های کلیسا بود لذا یک دوگانه‌ای بوجود آمد ارزش‌های سنتی مذهبی یک طرف، ‌علم یک طرف. در حالی که در جهان اسلام، علم خودش جزو ارزش‌های اسلامی است ما سکولاریزم علمی – فلسفی نداشتیم علم سکولار و فلسفه سکولار یعنی مبدأ و معادزدایی از علم و فلسفه، در اروپا شکل گرفته است در جهان اسلام این کشفیات و اختراعات و ابداعات و اقیانوس‌نوردی و کارخانه‌ها بود کارگاه‌های پارچه‌بافی در آندلس اسلامی با 11 هزار کارگر. یعنی چی؟ قرن 14 میلادی. یعنی انقلاب صنعتی. انقلاب صنعتی این‌جاست نه در کارخانجات نساجی انگلیس در قرن 19. کارخانه‌جات نساجی با 11 هزار کارگر شما اسم آن را یک جامعه صنعتی نمی‌گذارید؟ این‌ها در آندلس بود. کتابخانه‌ای با دو میلیون جلد کتاب، ششصد سال پیش یعنی چی؟ اولین کارخانه‌های کاغذسازی. اولین صنعت چاپ ابتدایی در جهان اسلام تشکیل شده است کتابخانه دو میلیونی به نام مذهب. دارالمناظره بطور رسمی که دانشمندان در رشته‌های مختلف مناظره می‌کنند و صله و جایزه می‌گرفتند مؤمنین وجوه شرعی می‌دادند که این‌ها بنشینند راجع فیزیک و شیمی بحث کنند اما در اروپا وقتی این‌ها می‌آید همه ضد دین و ضد مذهب می‌شود و دعوای علم و دین می‌شود.

می‌گوید بله ارزش‌های سنتی یک طرف، یک طرف هم علم است و علم قوی شد هرچه علم قوی‌تر شد مذهب ضعیف‌تر شد، سنت به حاشیه رفت، پژوهش‌های جدید فنی در دوره‌های رکود هم از کار نیفتاده است تحقیقات علمی به ارزش‌ها کاری ندارند این حرف یعنی چی؟ دوتا معنی داشت یکی این که ارزش‌های اصلاً علمی نیستند و توجیه عقلی و استدلالی ندارند حقیقت از واقعیت جداست، حقیقت از اعتبار جداست، دین و اخلاق و احکام از علم و واقعیت عالم جداست. ساختگی است. هم معنی‌اش از آن طرف این بود که علم غیر مذهبی و سکولار است و هم معنی‌اش این بود که مذهب غیر علمی است که که این‌ها دوتا پیشفرض است. چون علم را فقط علم تجربی و حسی می‌دانستند. جالب است که مورخین علم می‌گویند شروع انقلاب در علوم تجربی در جهان اسلام اتفاق افتاد و به نام اسلام اتفاق افتاد. آزمایشگاه‌های شیمی جابربن‌حیان شاگرد امام صادق(ع) در قرن دوم هجری در خرابه‌های کوفه، قرن‌ها بعد 100- 150 سال بعد از زیر خاک بیرون می‌آید، لوله‌های آزمایشگاهی، دستگاه تقطیر، دستگاه تبخیر، امام صادق(ع) در رشته‌های مختلف از فلسفه و کلام و فقه و اخلاق و تفسیر تا جغرافیا و پزشکی و شیمی 4 هزار شاگرد دارد. در کنار مسجد آزمایشگاه بود یعنی جزو پروژه مسجد تعریف می‌شد شروع علوم تجربی در جهان اسلام. اما این‌جا در قرن 18 و 19 که اولین آزمایشگاه‌ها با کپی‌برداری از دانشگاه‌ها و آزمایشگاه‌های جهان اسلام تشکیل می‌شود اتاق مخفی است، خانه تیمی است. "لاووازیه" اعدام شده، به او می‌گویند پدر شیمی جدید که ایشان پدر شیمی جدید هم نیست ایشان مترجم آثار شیمیدان‌های مسلمان است. ولی در غرب پدر شیمی جدید است. بعد از انقلاب فرانسه این آدم اعدام شده است. مبنایی شد به تحقیقات علمی به ارزش‌های کاری ندارند و آسان و یکسان به همه فرهنگ‌ها رخنه می‌کنند. همه فرهنگ‌ها غیر علمی هستند شناخت غیر مذهبی به سود و لذت می‌اندیشند و دنیاگرایی رواج پیدا می‌کند. این‌جا دوستان را به این کلمه "شناخت غیر مذهبی" توجه می‌دهم. یک وقتی این‌ها می‌گفتند مذهب به جای شناخت! کلیسا می‌گفت. بعد می‌گفتند شناخت مذهبی شناخت غیر مذهبی. بعد گفتند اصلاً مذهب شناخت نیست. شناخت غیر مذهبی است. ما در معرفت‌شناسی اصلاً شناخت مذهبی و غیر مذهبی داریم؟ شناخت یا شناخت هست یا شناخت نیست. در معرفت‌شناسی اسلامی می‌گوید تجربه ابزار شناخت در بعضی از حوزه‌ها است، عقل ابزار شناخت در یک حوزه وسیع‌تری است و تجربه هم بدون عقل به شناخت منجر نمی‌شود. شهود و عالم مکاشفات درون با مقدماتش و با ضوابطی که به دام خطا نیفتد امکان خطا دارد همانطور که حس خطا می‌کند، عقل خطا می‌کند شهود هم در حدود خودش با ضوابطی معرفت‌بخش است. بالاتر از آن یک منبع چهارم از معرفت و شناخت است که آن خطاناپذیر است و آن وحی است و حجیت خود وحی را هم با عقل اثبات می‌کند شناخت تجربی هم باید عقلی باشد و الا عقل نباشد تجربه باشد علم نمی‌شود. آن وقت عقل باشد شهود نباشد باز هم علم نمی‌شود. در فلسفه استدلالات علم حصولی است شما برهان می‌آورید چیزی را اثبات کنید، آن وقت می‌پرسند برهان خودش روی چی ایستاده؟ چون همه استدلال‌ها روی اصل عدم تناقض ایستاده است خود عدم تناقض را چطوری اثبات می‌کنید؟ اینجا باید به علم حضوری و علم شهودی برگردید بنابراین قابل تفکیک نیست و وحی را هم ما از ترکیب همین سه‌تا علم اثبات می‌کنیم و وقتی اثبات شد یک منبع جدیدی برای معرفت است. ما شناخت مذهبی و غیر مذهبی نداریم همه شناخت‌ها تا آن‌جا که شناخت هستند مذهبی هستند. شناخت حجت است. حجیت عقل، ذاتی است. البته عقل خطاپذیر است. علم، ایدئولوژی، دین، تمدن‌سازی دینی،‌ حکومت دینی، این‌ها را داریم؟ نداریم؟ مدیریت علمی، دینی، دعوا، اختلاف بین این‌هاست، چون این مبانی را اصلاً نمی‌دانند یا می‌دانند تجاهل می‌کنند. این آقای کشیش ملحد مثال می‌زند کتاب «دریای ایمان» را نمی‌دانم دوستان دیدند برای "دان ‌کیوپیت" است می‌گوید بالای سر محتضر رفتم احساس گناه می‌کند از این که یک عمر کثافتکاری کرده و خودش به عنوان مسیحی می‌فهمیده که این کارها غلط است حالا آخر عمر می‌خواهد توبه کند کشیش به من هم گفتند که در حال احضار است بیا بالای سر او و در آخر عمر به او آرامش بده. من دیدم این خیلی بیچاره دارد تقلا می‌کند که آقا غلط کردم کثافتکاری می‌کند، بیخودی دارد خودش را زجر می‌دهد و اعصاب خودش را خراب می‌کند. من بالای سرش که بودم دور و برم را نگاه کردم دیدم کسی نیست به او گفتم ببین اصلاً خدا و آخرت همه دروغ بوده، من هم که در کلیسا می‌گفتم یک هدف دیگری داشتم خاطرت جمع جمع هیچ خبر دیگری نیست برو. می‌گوید فرهنگ و ارزش‌های سنتی درست است به نظر آدم‌ها زیبا می‌آید اما واقعیت این است که وقتی پزشکی جدید، حالا نمی‌گوید این پزشکی جدید از جهان اسلام آمد، می‌دانید تا قرن 19 کتاب «قانون» ابن‌سینا و آثار ایشان متون مرجع اصلی بود. کتاب‌های رازی، ابن‌سینا، ابوریحان کتاب‌های مرجع اصلی در پزشکی بوده تا اوایل قرن 19 همین‌طور بوده است. نمی‌گوید این پزشکی از یک جامعه مذهبی با تفکر توحیدی آمد. می‌گوید که وقتی پزشکی جدید باخترزمین آمد و مردم دیدند آشکارا مؤثرو کارآمد است یک گروه پزشکی بین یک قبیله‌ای می‌رود با هزینه مختصر، مشکل صدتا کور را حل می‌کند طبیعی است قبیله‌نشین‌ها تحت تأثیر قرار می‌گیرند و خدایان‌شان در قبرها می‌لرزند که دیدی کاسبی ما کساد شد علم آمد کاسبی ما کساد شد! ارزش‌ها و معتقدات سنتی‌شان دیگر ثبات خودش را کمالش و جامعیتش را از دست می‌دهد. رنج که همواره از نظر آن‌ها مجازات خدایان برای گناه بوده معلوم می‌شود مربوط به انگل و باکتری است ربطی به خدا و فرشته ندارد خیلی سریع و بدون پادرمیانی دین همه مشکلات قابل حل است اساساً نیازی به دین نبود ما چون جاهل بودیم فکر کردیم به دین محتاج هستیم! حالا بفرمایید تکلیف چیست با دین چه کنیم؟ می‌بینید این آدم از موضع کشیش مسیحی همان حرفی را می‌زند که مارکس می‌زند، همان حرفی را می‌زند که مارکس وبر می‌زند، یعنی دین که دروغ است، دنیا و آخرت دروغ است، و بعد فکر می‌کند اگر شما انگل و باکتری را کشف کردید علل ماوراء طبیعی و مشیت الهی انکار شد یعنی یا طبیعت یا ماوراءالطبیعه. تا وقتی طبیعت را نمی‌شناختی همه چیز را ماوراءالطبیعی تفسیر کردی. از وقتی طبیت‌شناسی آمد ماوراءالطبیعه و خداوند مرخص شد! یکی از این‌ها می‌گوید خداوندا از تو عذرخواهی می‌کنیم که چند هزار سال از تو کار کشیدیم علتش این بود که نمی‌دانستیم چطوری باران می‌آید؟ چطوری برف می‌آید؟ چطوری زلزله می‌شود؟ علت این‌ها را نمی‌دانستیم. کشف کردیم که از این به بعد جنابعالی دوره بازنشستگی‌تان فرا رسیده ما به تو مرخصی طویل‌المدت می‌دهیم و مرخص هستید و دیگر احتیاجی به شما و فرض خدا نیست. می‌دانید منشأ این حماقت چیست؟ منشأ آن این است که فکر می‌کند تعارضی است بین طبیعت و ماوراءالطبیعه یا انقطاعی است بین طبیعت و ماوراءالطبیعه، و فکر می‌کند وقتی نمی‌دانی باران چگونه می‌آید باران را به خدا نسبت بده. اما وقتی فهمیدی مکانیزم تولید باران به لحاظ طبیعی چیست دیگر به خداوند حواله نده، به همین طبیعت حواله بده. آن وقت این‌قدر شعور ندارد که این‌جا تازه اولین پرسش مطرح می‌شود که طبیعت چیست؟ و چگونه این‌گونه عمل می‌کند و چرا؟ این تازه اول بحث است. نه آخر بحث. طبیعت را در طول ماوراءالطبیعه باید تفسیر کنی نه در برابر ماوراءالطبیعه. علت آن این بود که مسیحیت تا بودیزم همه این‌ها در شرق و غرب عالم، این عرفان‌ها، هرچه می‌خواستند عرفان و معنویت را زیاد کنند علیت‌های واقعی را حذف می‌کردند اما در تفکر اسلامی پیامبر اکرم(ص) حضرت ابراهیم پسر ایشان از دنیا می‌رود همان روز کسوف شده و خورشید گرفته، مردم در مدینه اعلام کردند که این آسمان عزادار ابراهیم شده، و این کسوف بخاطر پسر پیامبر است. خبر به پیامبر می‌رسد، پیامبر(ص) مردم را در مسجد جمع می‌کنند می‌فرماید مردم این کسوف و خورشیدگرفتگی هیچ ارتباطی به مرگ ابراهیم من ندارد بروید نماز در برابر خداوند متعال آیات بخوانید این جلوه‌ای است از خداوند در این عالم، به بخشی از این‌ها به این شب و روز شما عادت کردید و الا این‌ها هم معجزه است و به بخشی هم عادت نکردید. چون معجزه‌ها دوجور است یکی معجزه‌هایی که برای ما عادی شده، تعجب نمی‌کنیم این‌ها را فکر می‌کنیم دلیلی بر وجود خداوند نیست! مثلاً یک تیکه چربی این‌جاست از طریق آن داریم تصویر و رنگ و اندازه را می‌بینیم از نظر ما دیگر معجزه نیست. با یک تیکه غضروف صداها را می‌شنویم باید یک تیکه توی دهان‌تان کلمات و مفاهیم را دارید رد و بدل می‌کنید این‌ها دیگر از نظر ما معجزه نیست چون عادت کردیم. کف دست مو نداشته باشد این‌جا داشته باشد، این‌جا ابرو باشد اینجا نباشد این‌ها دیگر از نظر ما معجزه نیست چون معجزات دو دسته‌اند یکی آن‌هایی که به آن‌ها عادت کردیم نمی‌فهمیم این‌ها معجزه هستند یکی آن‌هایی که عادت نکردیم گاهی اوقات باید آن‌ها را انجام بدهند تا شما بفهمید این قوانین مادی فقط در این عالم نیست قوانین فرامادی هم هست قوانین مادی و فرامادی هر دو سنت‌الله هستند. این جوابش است که این‌ها را در برابر هم تفسیر کردند و می‌گوید تأثیر فنون نیمه مفهوم جدید در مقایسه با تأثیر شیوه‌های جدید اندیشیدن ناچیز است. آموزش علمی جای آموزش مذهبی را گرفته و می‌گیرد. سکولار علم می‌شود و بنابراین سبک زندگی، آموزش علمی یاد می‌دهد که برای کشف حقیقت روش جدیدی انتخاب کنیم نقطه کاملاً متقابل رویه سنتی در جوامع مذهبی و مسیحی. دقت کنید هر کدام معنی دارد. برای کسب معرفت لقمه‌های بزرگ متافیزیک برندارید تا بتوانید به تدریج آن‌ها را هضم کنید و نتواید هضم کنید بلکه لقمه‌های کوچک و آلوده، گاه بدمزه اما واقعی و تجربی را در دهان‌تان بگذارید و تشریح کن و بجو و قورت بده کلیات بغرنج به عنوان تمامیت‌های محترم دیگر ما نمی‌توانیم بپذیریم بلکه اجزای سازنده آن‌ها را از هم جدا می‌کنیم شالوده‌شکنی می‌کنیم و روشی که آمده همه جا شکاک است. هرچه از بوته آزمایش بگذرد اجالتاً محفوظ است آن چیزی که رد می‌شود هرچه هم مورد توجه و مقدس شده باشد بی‌امان حذف می‌شود و این که می‌گویند نظریه‌ها صرفاً بشری و موقتی هستند بله همین‌طور است اما ما مدام نظریات کنار می‌گذاریم و دوباره از نو صورت‌بندی می‌کنیم. بگذار به بشر بگوییم که پای ما هیچ جای محکمی نیست! نه در عرصه علم، نه در اخلاق و نه در هیچ چیز. سرت را پایین بینداز و لذت ببر. هیچ اصول عقلی علمی نه در حوزه طبیعت، نه ماوراءالطبیعه، نه در حوزه انسان‌شناسی وجود ندارد ما فقط یک مبنای استوار داریم و آن مبنای استوار شک است. خب شکاکیت در حوزه انتقادی و گسترش علم بله،‌ اما اگر همه چیز حتی مبنای علم بر اساس شک باشد دیگر شما علوم تجربی که می‌گویید علوم جدید و انتقادی، همه این‌ها پادرهواست. در همین متن، در همین سه – چهارتا پاگراف سه – چهارتا تناقض است. در اثر عدم درک صحیح معنای دین و معنای علم، معنای طبیعت و معنای ماوراءالطبیعه که شما فیزیک را با متافیزیک بفهم. نه فیزیک علیه متافیزیک، نه متافیزیک علیه فیزیک. اسلامی این‌طوری است، نه این که دو دوتا چهارتا در اسلامی می‌شود 5تا. امام(ره) گفت علوم اسلامی معنی‌اش این نیست که هندسه هم اسلامی داریم و غیر اسلامی داریم. هندسه هرچه که عقلی برهانی است اسلامی است ولو این که غیر مسلمان گفته باشد اما در یکسری از حوزه‌ها پیشفرض‌های غیر برهانی و غیر دینی، نه دینی است نه علمی است. یعنی وقتی علمی نیست دینی هم نیست. این‌ها را به عنوان علم مواظب باشید به خوردتان ندهند.

علوم طبیعی آشکارترین دستاورد این مکتب جدید بود ولی تنها نیست روح شکاکانه وارد تاریخ و علوم انسانی شد بعد وارد دین‌شناسی شد و از این به بعد دیگر هیچی یقینی و قطعی نیست. عصر روشنگری فرا رسید. همزمان قرن 18. می‌گوید این که دکارت آمد به عنوان اولین متفکر انتقادی دوره جدید روش‌هایی را که گالیله برای حذف فلسفه طبیعی ارسطو به کار برد و به علوم طبیعی تعمیم داد، اعتماد دکارت به خرد محض طبیعت‌شناسی غیر مسیحی را آغاز کرد که آن هم البته تحت تأثیر جهان اسلام است که من اسناد تاریخی دارم که یک وقت راجع به تاریخ تمدن و تاریخ علم بحث کنیم ببینیم که ادله همه این‌ها را ببینیم شک و ریاضیات عملی را بعد از او نیوتن از عالم فلسفه وارد علوم طبیعی کرد و اصول مشابه کم‌کم وارد علوم انسانی و اجتماعی شد. در این تفکر، هیچ نوع امر قطعی و یقینی را نمی‌پذیرد. این‌ها به هر یقینی جزم (دگما) می‌گویند. بر اعتقادات ماوراءالطبیعی یک مسیحی تأثیر داشت. متکلمان بعد از این برای جبران مافات تلاش کردند که دوباره از مسیحیت با ادبیات حتی پوزیتویسیتی و اگزیستانسیالیستی چپ، راست، یک جوری دفاع مدرن بکنند ولی هرچه بیشتر دست و پا زدند بیشتر رسوا شد. یک مسیحیت هیچ وقت از علم و بحث عقلی استقبال نکرده است. بعد یک جایی می‌گوید برادران دین‌دار ما بی‌خبر از مشکلات به امثال ما تهمت خیانت می‌زنند. این‌ها می‌خواستند یک بیماری را درمان کنند و حالا فهمیدیم که خودشان آن بیماری را به وجود آوردند آن بیماری خود دینداری است.

یکی از حضار: آقای دکتر خسته نباشید خیلی استفاده کردم. در مورد علوم نرم و علوم سخت که شما صحبت کردید علوم انسانی را علوم نرم در نظر گرفتید نقدهای دیالکتیک زیادی در آن است علوم سخت را به عنوان شیمی و فیزیک در نظر گرفتید که هر مشکلی آن‌جا خودش را نشان می‌دهد. در علوم انسانی هم ما مدرنیته و پست مدرنیته داریم در پست مدرنیته این تئوری‌های مختلفی هست. دوست ما که در مورد روانشناسی صحبت کردند که گفتند که روانشناسی هم مکاتب و تئوری‌های مختلف وجود دارد ما چهار پارادایم مسلم در روانشناسی داریم: شناختی، کارکردگردایی، تداعی‌گرایی و عصبی روانشناختی که این پارادایم‌ها پشت سرشان تئوری دارند. گفتیم پژوهش می‌کنیم و علم را دنبال می‌کنیم و کشف حقیقت می‌کنیم به دنبال یکسری مجموعه دانستنی‌های بشر هستیم وقتی یک تئوری شکل می‌گیرد و یک پژوهش صورت می‌گیرد و تئوری بوجود می‌آید تئوری نمی‌تواند درست یا غلط باشد، وقتی تئوری بوجود آمد یا با پژوهش‌ها تثبیت می‌شود یا با پژوهش‌ها نیرومند می‌شود. این که در روانشناسی مکاتب و تئوری‌های مختلف وجود دارد...

استاد: این که الآن گفتید مبنای کیست؟ همین حرفی که فرمودید، در کل علوم انسانی همین‌طور است فقط در روانشناسی این‌طور نیست. این مبنای کیست؟ همین تعریف از علمی که گفتید یکی از مکاتب است. پس شما الآن خودتان هم دارید یکی از مکاتب را می‌گویید. تازه این تعریف "جان دیویی" هم نیست وقتی شما به حوزه فلسفه علم می‌آیید "توماس کن" این‌ها تعریف‌شان از علم چیست؟ من دارم می‌گویم یک دوره‌ای – حالا شما فرمایش‌تان را بفرمایید- فقط این نکته را در نظر داشته باشید یک دوره‌ای دارند می‌گویند علم فقط همین علوم تجربی است و برهم انباشتنی است و معیار برای داوری برای همه فرهنگ‌ها و مذهب و اخلاق و عرفان و همه علوم این است. این جزمیت که به عنوان مدرنیته مطرح شد امروز تبدیل شده به چی؟ این فقط در روانشناسی نیست بلکه در همه جاست. امروز دارند می‌گویند علم و غیر علمی وجود ندارد یعنی افراط از این طرف بوم دارد می‌افتد! معرفت‌شناسی اسلامی نه آن افراط را قبول دارد نه این تفریط را.

یکی از حضار: در مورد بحث اگزستیزم و التقاط‌گرایی در روانشناسی مکاتب مختلف وجود دارد مثلاً یک فرد می‌آید روی روان اجتماعی بحث می‌کند و یکی می‌آید روی روانشناسی بحث می‌کند یا گشتالت‌درمانی صرف مطرح می‌شود در علوم انسانی هم ما همین را داریم.

استاد: خب روانشناسی هم علوم انسانی است.

همان: نه می‌خواهم بحث اسلامی را بگویم. ما دیدگاه مولوی داریم، دیدگاه ابن‌سینا را داریم، مثلاً مولوی می‌گوید پای استدلالیان چوبین بود، کشف و نقل و شهود را با هم مطرح می‌کد. می‌خواهم بگویم وقتی در علوم انسانی وقتی بحث می‌شود همه دیدگاه‌ها باید بررسی شود چون ما درباره انسان‌ها صحبت می‌کنیم، الآن در علوم غربی هم دارند بحث می‌کنند در درمان‌ها الآن یک مجله جدیدی آمده "درمان یکپارچه‌نگر" را مطرح می‌کنند "لازاروس" آمده گفته بحث درمان چندبُعدی را مطرح کرده و معتقد است که انسان چون چند بُعدی است بُعد حسی دارد، بُعد هیجانی دارد، بُعد فکری دارد باید سعی کنیم در درمان‌ها از اگزستیست صحبت کنیم من می‌خواستم بگویم ما همه نظریه‌ها را می‌توانیم بدانیم در روانشناسی هم ما الآن می‌توانیم بشناسیم. دوست‌مان گفتند ما داریم اگزستیست کار می‌کنیم شما گفتید نمی‌توانیم همه را با هم بپذیریم ما هیچ وقت نمی‌پذیریم سعی می‌کنیم همه را بشناسیم.

استاد: ببینید شما عرایض بنده را دارید تکرار می‌کنید. ایشان فرمودند که این التقاط به این معنا که دیدگاه‌های مختلف مکاتب مختلف را با هم جمع کنیم و یک کسی یک جا مصرف کند، این‌ها را می‌شود همه را با هم شناخت. ولی الآن فرمودند نمی‌گوییم همه را با هم بپذیریم! ما هم داریم همین را می‌گوییم. بنده عرض کردم یک نوع عمل‌گرایی نسبی‌گرای شکاکانه‌ای بعد از دوره جمود پوزیتویستی در عرصه علوم طبیعی و علوم انسانی بطور خاص پیش آمده، همین تفکری که یک زمانی می‌گفت به اسم علم مدرن و پوزیتویزم و تجربه‌گرایی افراطی، دین و اخلاق و عرفان، همه غیر علمی و همه مزخرف است حالا دارد می‌گوید اصلاً هیچ حرف قطعی جهانشمول مسلّمی را در عرصه هیچ کدام از علوم انسانی و علوم اجتماعی و معرفت‌شناسی و فلسفه نمی‌شود گفت یعنی وارد عرصه شکاکیت و نسبی‌گرایی شده است. این نکته‌ای که شما فرمودید دقیقاً عرض بنده است. می‌فرمایید می‌شود همه را شناخت ما هم می‌گوییم می‌شود همه را شناخت باید هم، همه را شناخت اما نمی‌شود همه را با هم پذیرفت. برای این که آن یک پیشفرضی دارد این یک پیشفرض. این که بگویید یک تیکه از کارکردگراها می‌گیرم، یک تیکه از ساختارگراها می‌گیرم یک تیکه از چه می‌گیرم یعنی چی؟ اگر همه این‌ها با هم قابل جمع بود پس اصلاً چرا چندتا مکتب شد؟ این‌ها یک جایی در ریشه‌شناسی این حرف‌ها با همدیگر دیدند مشکل دارند و قابل جمع نیست. پس این یک نکته.

نکته دیگر، فرمودید بین متفکران اسلامی هم اختلاف نظر پیش می‌آید. بله حتماً همین‌طور است. مگر ما گفتیم اختلاف نظر نباید پیش بیاید؟ منتهی بحث این است که یک وقت اختلاف نظر و دیالوگ و گفتگوهای انتقادی علمی مبنایش بر اساس شکاکیت مطلق قرار می‌گیرد یعنی هیچ اصول قطعی مشترک فراتجربی در کار نیست این یعنی بلبشو و هرج و مرج. من این را جمع‌بندی کنم.

ببینید اختلاف نظر دو جور است. الآن مگر بین فیزیکدان‌ها در یک جاهایی اختلاف نظر نیست؟ اما این اختلاف نظر مکتبی نیست، دوتا پزشک هم اختلاف نظر دارند. بنده یک بیماری داشتم ناراحتی گردن، یک گزارش، یک آزمایش، یک عکس از گردن، پیش سه‌تا پزشک بردم که همه هم از آن‌ها تعریف می‌کردند این سه‌تا هم تشخیص‌شان سه‌تا بود، توصیه‌هایشان هم عجیب و غریب متناقض بود. یکی از آن‌ها گفت از این گردنبندها می‌بندی تکان نمی‌خوری همین‌طور راست می‌ایستی می‌روی فردا می‌آیی عملت کنیم و الا اهمین الآن باید بستری بشوید خطرناک است. خدا را شاهد می‌گیرم دکتر بعدی رفتم گفت این‌ها چیه به گردنت بستی باز کن! شما باید روزی سه ساعت بدوی! گفتم آقا شماها هر دو پزشک هستید؟ یا من عکس‌ها را اشتباه آوردم آزمایش‌ها اشتباه است من یکی دیگر هستم! چطوری است؟ گفت نه آن دکتر بیسواد است نمی‌فهمد! همین‌طور به همین راحتی. با این که ما این‌جا مکاتب نداریم. سر تشخیص مصداق اختلاف دارند. گزاره‌ها را در ذهن‌تان چطوری به هم وصل کنید؟ چه چیزی را ترجیح بدهید و چه چیزی را اولویت ندهید. به این معنا بین فقهای ما هم اختلاف است مگر اختلاف نیست؟ بین فیلسوفان ما هم اختلاف است. بین عرفا در عرفان نظری اختلاف است، در مفسرین اختلاف است اما معنی‌اش این نیست که این‌ها مکاتب متناقضی هستند می‌توانید از آن به این بپرید و از این به آن بپرید. مکاتب مبانی مشترک و واحدی دارند ساختار یکی است در بعضی از مسائل در مسئله‌ها اختلاف می‌شود اما در حوزه علوم اجتماعی فعلی، اختلاف سر مسائل نیست اختلاف سر مبانی است. این می‌گوید من این سنخ معرفت را قبول ندارم او هم می‌گوید من قبول ندارم! همین فرمایشی که ایشان کردند این خودش یک نظریه است. همین هم یک نظریه در کنار نظریات است. جنابعالی یک نظریه را مطرح می‌کنید فکر می‌کنید همه به این رسیدند نخیر. همین نظریه یک عالمه مخالف دارد. در همه حوزه‌های علوم انسانی و اجتماعی دعوا صفر تا صد است. صفر تا صد اختلاف است.

یکی از حضار: خب این اختلافات باعث پیشرفت است.

استاد: نه، ببینید کدام اختلاف‌ها باعث پیشرفت است و کدام اختلاف سردرگمی است. دوتا اختلاف داریم. یکی می‌گویند اختلاف امّتی رحمه، اگر اختلاف به معنی رفت و آمد نباشد به معنی همین اختلاف باشد. یک اختلاف رحمت و پیشرفت است و آن این است که شما یک مبانی واحد مشترک را بپذیرید یک ذهن مشترک و زبان مشترکی باشد شروع کنید راجع به مسائل اختلاف نظر کنید. اما یک اختلاف داریم که رحمت نیست گیج‌بازی است. یک اختلاف داریم که می‌گوید اصلاً تجربه را قبول ندارم او یکی دیگر می‌گوید من اصلاً عقل را منبع معرفت نمی‌دانم، از اساس وحی دروغ است. این کجایش رحمت است؟ این بلبشو است. خواهش می‌کنم این جمله را گوش کنید این منظور من را خیلی توضیح می‌دهد. امروز دارد می‌گوید در حوزه فلسفه علم، این دیگه آخرین دستاوردهای پست‌مدرن است. می‌گوید ما پارادایم در هر علمی داریم واقعیتی را هیچ جا در هیچ علمی ما کشف نمی‌کنیم حتی در علوم طبیعی! چه برسد به علوم انسانی. ما فقط گفتمان‌ها، اپیستم‌ها و پارادایم‌های مختلفی داریم یعنی یک گروهی یک پیشفرضی را می‌گیرند بدون این که آن را اثبات کنند و بتواند اثبات کند بر اساس آن پیشفرض علم و غیر علم را تعریف می‌کنند و یکسری مجموعه‌ها را می‌گویند ما این‌ها را اولویت می‌دهیم ما این‌ها را قبول داریم او هم می‌گوید ما این‌ها را قبول داریم. خب این‌جا می‌گوییم خب تو این‌جا را قبول داری به چه دلیلی قبول داری؟ می‌گوید این‌جا جای استدلال نیست من نمی‌توانم به تو اثبات کنم تو هم نمی‌توانی به من اثبات کنی! حتی دارد این قضیه به حوزه علوم طبیعی و تجربی کشیده می‌شود. می‌گوید این تفکر این است که جایگزینی پارادایم‌ها، تاریخ علم را به صرف جانشین شدن دیدگاه‌ها تبدیل کرده است یعنی هیچ دیدگاه درست و غلطی ما نداریم از آن تفکری که می‌گفت هرچه مادی نیست مزخرف است تا این تفکری که می‌گوید اصلاً هیچی در علوم درست و غلط نیست! نه درست است و نه غلط است. 70 سال پیش کسی باور می‌کرد این حرف‌ها گفتمان حاکم در عرصه علوم جدید بشود؟ تاریخ علم را به صرف جانشین شدن دیدگاه‌ها می‌شود سنجید. Viewpoint‌های مختلفی است. نقطه دیدگاه‌ها و نقطه نظرها مختلف است هیچ کدام نه درست است نه غلط است نه می‌شود اثبات کرد و نه می‌شود رد کرد. تو دوست داری این‌طوری طبیعت را تفسیر کنی من هم دوست داریم این‌طوری تفسیر کنم. تو دوست داری انسان را آن‌طوری تفسیر کنی من دوست دارم این‌طوری تفسیر کنم. دوست دارم هم علم شد؟ این کجایش رحمت است؟ این یعنی علم دیگر پایه‌ای ندارد. این یعنی این نظر غالب است. تاریخ علم را می‌شود با استفاده از معیار توصیفی هم سنجید چون آخه ممکن است بگوییم اگر این‌طوری شد چطوری می‌توانیم داوری کنیم که آیا این علم واقعیت را درست توصیف کرده یا نکرده؟ می‌شود Descriptive به مسئله نگاه کرد باز هم توصیف کرد منتهی با این معیاری که این دارد می‌گوید از کجا می‌فهمیم علم دارد پیشرفت می‌کند یا دارد عقب می‌رود؟ این نکته‌ای که شما می‌فرمایید دیدگاه‌های مختلف را بدانیم. سؤال: اگر دیدگاه‌های مختلف که هیچ کدام قابل داوری نیست معرفت‌شناسی پست مدرن الآن این است شما چطوری می‌توانید بگویید پیشرفت؟ شما می‌فرمایید پیشرفت علم رشد علم، همین اختلاف‌ها باعث پیشرفت است. آن‌ها نمی‌گویند اختلافات مثبت است یا منفی است؟ آن‌ها می‌گوید همه اختلافات مثبت است یا همه‌اش منفی است. کاشکی اختلافات را مثبت و منفی می‌کردند. کسی می‌تواند بگوید اختلاف‌ها مثبت و منفی است و هرج و مرج را در عرصه علم مهار کند که این ملاک داشته باشد. اگر کسی گفت این‌ها Viewpoint‌های مختلف است و به دلخواه ماست، من از شما سؤال می‌کنم آن وقت پیشرفت علم یعنی چه؟ شما از کجا می‌فهمی علم پیشرفت کرد؟ به چه دلیل مکانیک الآن از مکانیک سه قرن پیش پیشرفته‌تر است؟ اگر شما نمی‌توانید داوری کنید که کدام مطابق با واقع است؟ می‌دانید چه می‌گوید؟ می‌گوید ما نمی‌توانیم واقعیت را بدانیم ما فقط می‌بینیم مشکلات‌مان چگونه بهتر حل می‌شود؟ هرچه مشکلات ما را بهتر حل کند... و عجیب است سؤال می‌کنند اگر یک خرافه‌ای، یک چرت و پرتی کسی گفت ولی مشکل تو را حل کرد این چیست؟ می‌گوید این پیشرفته‌تر است از علمی که واقعیت را می‌گوید ولی ما نتوانستیم مشکل‌مان را با آن حل کنیم! این‌ها را گفتند و این‌ها دارد به عنوان نظریه قالب امروز تدریس می‌شود. پیشرفت در علم را می‌شود اندازه‌گیری کرد. چون نظریه‌های رقیب، دعاوی‌شان در مورد هویت‌های یکسانی مطرح می‌شود شکی نیست که نظریه‌های فراگیر و جامع، نظام‌های طبقه‌بندی متفاوتی ارائه می‌دهند اما غالباً هویت‌های واحد در این نظام‌های متضاد دارد طبقه‌بندی می‌شود تو با این زبان این نظام فکری نمی‌توانی با آن نظام فکری حتی وارد بحث بشوید هیچی را با هم نمی‌توانید اثبات کنید. ببینید کدام طرفدار بیشتر پیدا می‌کند. به جایگزینی گشتالت مثال می‌زند. مغالطه‌ای پیش می‌آید به نام دیدن X با دیدن X به عنوان آن چیست؟ آن به عنوان آن چیست ساخت ذهن خودتان است. چیزی وجود دارد. چیزی در علم نیست نه در علوم انسانی نه در علوم طبیعی. چیز نیست،‌ چیز است در ذیل آن چیز ذهنی تو. خب از تفاوت نظام طبقه‌بندی چند پارادایم آیا نمی‌توانیم نتیجه بگیریم که این‌ها راجع به هویت‌های متفاوتی هستند؟ می‌گوید شما اصلاً نمی‌توانید حتی بگویید دوتا شیمی‌دان دارند راجع به یک واقعیت صحبت می‌کنند. چون واقعیتی وجود ندارد که ما به آن دسترسی داشته باشیم در علوم طبیی کم‌کم دارند این حرف‌ها را می‌زنند چه برسد به علوم انسانی. علوم انسانی که اصلاً راحت است و هیچ کس اصلاً ادعا نمی‌کند که علوم انسانی دارد واقعیت را بیان می‌کند! این بحث‌های الآن صحبت از نگاه‌های پارادایمی به مسئله است. ممکن است پارادایم‌های مختلف، شیوه‌های مختلف برای طبقه‌بندی هویت واحد ارائه کنند اما ما از کجا می‌توانیم بدانیم راجع به هویت واحدی دارند بحث می‌کنند؟ از کجا بفهمیم کدام پیشرفت است کدام عقب‌گرد است؟ یک مثالی می‌زند دوستانی که در حوزه فیزیک کار می‌کنند این مثال برایشان روشن‌تر است. می‌گوید ببینید الکترون را در سینکترون این دستگاه‌های شتاب دهنده ذرات هسته‌ای در نظر بگیرید، ذرات الکترون در دستگاه شتاب پیدا می‌کنند. شما همین شرایط آزمایش‌ها را یک وقتی می‌گویید من سیستم مفهومی مکانیک نیوتنی را دوست دارم آن را می‌پسندم و بر بر این سیستم می‌خواهم تفسیر کنم Conceptual system سیستم مفهومی مکانیک نیوتنی است. می‌گویند همین قضیه را تفسیر کن و واقعیت واحد را تفسیر کن. می‌گویید ذره الکترون جرمی مستقل از سرعت دارد. بعد همین آزمایش را انجام بده ولی بگو من سیستم مفهومی نیوتن را دوست ندارم سیستم نظریه نسبیت خاص را مد نظر می‌گیرم! بر اساس این سیستم مفهومی، الکترون جرمی است که مستقل از سرعت نیست. دوتا تعریف شما از این جرم و حرکت جرم دادید. اگر در این قبیل کاربردها نظریه‌های رقیب به لحاظ ارجاع به هویت عالم واقعی بیرونی معادل باشند که هیچ وقت نمی‌توانیم بدانیم معادل هستند یا نیستند و اگر تفسیر نسبیتی قدرت پیش‌بینی کنندگی‌اش برای ما بیشتر باشد یعنی عملاً مشکل من را بیشتر حل کند من می‌گویم این پیشرفته‌تر است ولو واقعیت نداشته باشد ولو آن درست‌تر باشد. این مکانیک نیوتنی را کنار می‌گذارم نظریه نسبیت را می‌آورم و به آن پیشرفت می‌گویم. بعد جالب است می‌گوید اگر ده سال دیگر همین کار را کردند یک مشکل مادی حل شد ولی به نظریه مکانیک نیوتن نزدیک‌تر شد من می‌گویم حالا پیشرفت یعنی نیوتنی دیدن! نظریه نسبیت پیشرفته‌تر نیست. این یعنی چی؟ یعنی پیشرفت در علم بی‌معنی شده است یعنی تفاوت گزاره‌ها بی‌معنی شده است یعنی امکان داوری در مورد گزاره‌ها در علوم طبیعی و فیزیک چه برسد به متافیزیک دیگر محال است. نمی‌توانیم پارادایم‌ها را بر اساس معیار کفایت توصیفی با همدیگر بسنجیم اما جایگزینی پارادایم‌ها یک نوع موازین عقلانی ممکن است داشته باشد. می‌گوید پس از ما می‌پرسید که عقلانیت کجا رفته؟ علم شد منهای علم و منهای عقلانیت! دیگر استانداردهای رشنالیتی ما نداریم. می‌گوید اشکالی ندارد اگر این را گفتید. چون آن چیزی که مهم است این است که ما پارادایم‌ها داریم، پارادایم پیروز آن است که امور خلاف قاعده را که در زندگی ما بحران درست می‌کند بتواند زودتر، راحت‌تر و مناسب با ذهن تنبل ما سریع‌تر بتواند ما را متقاعد کند و آن را توضیح بدهد در شرایط مساوی برخورداری از درجه دقت کمی بالاتر لازم نیست و لازم نیست این دقیق‌تر باشد تا پارادایم جدیدی تقویت بشود و بگوییم این پیشرفت است! همین کافی است من ببینم الآن مشکلی دارم و حل شد! برق تولید کرد. نتیجه‌گرایی یک نوع پراگماتیزم در فرهنگ اسلامی است. این‌جا من بگویم از نظر معرفت‌شناسی اسلامی شما می‌توانید دوتا نظر را جمع بکنید چون یک دیدگاه واقع‌گراست می‌گوید آن چیزی علم است که واقعیت طبیعت و جهان، حرکت، فیزیک، متافیزیک و انسان را به ما بگوید آن علم است. لذا خطا در علم باید بطور سیستماتیک کنترل بشود. پیشرفت در علم هم معنا دارد. هرچه علم مطابق‌تر با واقع، پیشرفته‌تر. ولی در حوزه معرفت‌شناسی تجربه‌گرا که به دام شکاکیت افتاد می‌گوید ما اصلاً نمی‌توانیم تشخیص بدهیم چه چیزی درست‌تر است و چه چیزی غلط‌تر است؟ به منفعت‌مان نگاه می‌کنیم! در معرفت‌شناسی اسلامی مسئله این‌طوری حل می‌شود معرفت را واقع‌گرایانه باید تفسیر کرد اما علم نافع یعنی میزان منفعت علم برای تو مهم است پس جمع این دوتا چطور می‌شود؟ 1) می‌فرماید علم را به حسب نفع دنیوی و اخروی در طبقه‌بندی برای آن هزینه‌گذاری کنید. شما ممکن است الآن بگویید دوتا مورچه در آفریقا شاخک‌هایشان را بهم گیر دادند، دانستن این مسئله الآن برای بنده در این جلسه علم مفید است یا نیست؟ علم است اما الآن چه ضرورتی دارد من این را بدانم؟ علم‌های مفیدتر و لازم‌تری هست که من الآن باید بدانم. مشکلات دنیا و آخرت‌مان را حل کنیم. بنابراین یک طبقه‌بندی نفع و بی‌فایدگی است چون فرصت ما محدود است. مسائل و مشکلات را باید اولویت‌بندی کنیم و بر اساس آن، علوم را. یک مسئله هم این است که انسان در یک مواردی یقینیات تخلف‌ناپذیر است قطعیات علم است. یک موارد دیگر است که ما قطعیات علم نداریم شک و خطا در معرفت‌شناسی اسلامی به رسمیت شناخته می‌شود. اما نه شک بنیادین. من این سه‌تا سؤال مکتوب را هم خیلی جواب کوتاه بدهم.

سؤال: فرمودند همواره نمی‌توان گفت محسوس، چون بین آهن و آهنربا چیزی دیده نمی‌شود که محسوس باشد جاذبه هم محسوس نیست بنابراین هر دو قابل پذیرش و موجود است.

استاد: این جواب آن حرفی است که باید به هیوم زد. مشکل هیوم همین است. او فکر می‌کرد وقتی می‌گویند علیت، فکر می‌کرد علیت و رابطه علت و معلولی یعنی یک نخ نامرئی هست بین آتش و گرما، نمی‌فهمید که علیت انتزاع ذهن است از واقعیت محسوس. و ضروری هم هست به لحاظ فلسفی اثبات می‌شود.

سؤال: فرمودند آیا قبول دارید مدیریت یک علم است؟ و مدیریت شامل مکاتب متعدد است؟

استاد: حتماً یک علم است شکی در آن نیست. بله این هم هست. یعنی ترکیبی از علم و ایدئولوژی‌هایی است که همدیگر را قبول ندارند. آن‌ها خودشان را قبول ندارند ولی ما می‌گوییم همه‌تان را با هم قبول داریم و حفظ می‌کنیم، امتحان می‌دهیم، مدرک می‌گیریم! آب حوض می‌کشیم و مدرک می‌دهیم! ما با این‌ها این‌طوری برخورد کردیم.

سؤال: فرمودند چرا کتاب‌های مورد تأیید شورای فرهنگی عالی‌ترین مدیریت را مدیریت اقتضائی دانسته که همان مدیریت تلفیقی بعضی از مکاتب غربی است و بعضاً جمع ضدین می‌شود و عملاً سبک واحد مدیریتی رد شده است؟

استاد: من این‌جا اصلاً از سبک واحد و غیر واحد بحثی نکردم. به کسی نگویید، مجمع اضداد است، صاحب‌نظر هستند. بعد هم دموکراتیک رأی می‌گیرند اگر جایی می‌خواهد سیاستگذاری علمی بکند دموکراتیک امروز 5 نفر در جلسه هستند راجع به یک موضوع رأی می‌گیرند یک چیزی تصویب می‌شود 6 ماه دولت و مجلس عوض می‌شود، بافت حقوقی، دولتی‌ها و مجلسی‌ها می‌روند و یک آدم‌هایی با یک افکار دیگری می‌آیند، دوباره رأی‌گیری می‌شود. راجع به یک مسئله دیگری، آن یکی یک چیزی رأی می‌آورد که مقتضای آن ضد این است که الآن این‌جا رأی آورد. مدیریت علمی با دموکراسی نمی‌شود. دموکراسی برای بحث‌های حقوقی و اجتماعی عام است. مثلاً ‌ریاضیدان‌ها مسئله ریاضی را با دموکراسی حل می‌کنند؟ مثلاً رأی بگیریم ببینیم دو دوتا چهارتاست یا پنج‌تاست؟ در فیزیک، شما با دموکراسی فیزیک را حل می‌کنید؟ خب در مباحث کلی هم نباید این‌طوری باشد. البته باید همه نظرات مطرح بشود ولی تصمیم‌گیری منسجم باشد و بعد هم ضمانت اجرا باشد. ما آدم غربزده داریم که می‌گوید همین علوم انسانی که ترجمه شده خیلی هم خوب است، شماها حرف مفت می‌زنید. هم داریم آدم‌هایی که می‌گویند تمام علوم از بیخ سکولار است! همه را دور بریزید صفحه سفید، دوباره از اول شروع کنید همه چیز را بگویید! چرخ را از اول خودمان دوباره می‌خواهیم اختراع کنیم! این اختلافات هست. اما این که فرمودید مدیریت تلفیقی یا سبک مدیریت واحد، بنده این‌جا راجع به این قضیه بحثی نکردم، بنده گفتم این که مکاتب مدیریتی و تعلیم و تربیت و روانشناسی‌ای که علیه همدیگر اقامه شدند این اساساً برای رد آن آمد و بنیاد آن را قبول نکرد ولی بعد از 4- 5 دهه این روال دارد رایج می‌شود می‌گوید من نه به بنیاد تو کاری دارم نه به بنیاد او کاری دارم من می‌خواهم این بچه را تربیت کنم، یک تیکه از حرف‌های تو را می‌گیرم یک تیکه هم از حرف‌های تو، این بچه را تربیت می‌کنم. من این را رد نکردم می‌خواهم بگویم آن چارچوب‌های سفتی که تراشیدید خودتان شکستید. جزمیات مادی. التقاط یعنی دیدگاه‌های ناهمگون را با هم جمع مکانیکی کردن، این بد است. این التقاط است که همه چیز را نابود می‌کند. و الا معنی التقاط این نیست که دیدگاه‌های درستی از طرف افراد درست در مکاتب مختلف مطرح شده، همه‌اش درست است ما درست‌هایش را می‌پذیریم ولی او باز می‌گوید تو با ملاک خودت داری می‌گویی درست است با ملاک ما این‌ها درست‌هایش نیست. بعضی دوستان بعضی جاها تناقض‌ها را نمی‌بینند. بنده معتقد هستم شما از حرف‌های نه این که دیویی، بلکه از حرف‌های مارکس و فروید هم که ملحد هستند و ضد دین هستند بین حرف‌های این‌ها هم در جامعه‌شناسی و روانشناسی و اقتصاد حرف‌های حسابی می‌بینید که عقلی است و اسلامی است اما این تناقض بین آن‌ها بایستی جمع بشود.

مجری: از جناب استاد رحیم‌پور تقدیر و تشکر می‌کنیم.

والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha